چهار روز دیگه تولدمه 27 ساله میشم و نمی دونم 27 سالگیم چطور سالی خواهد بود امروز چند نفر از اقوام که رفتن شهرهای دیگه بهم زنگ زدن و پیشاپیش تولدم رو تبریک گفتن . هستی که یکی از دوستان همکلاسیم بود و با ازدواج رفت تهران . امروز زنگ زد من اون هر دو با هم عاشق اردیسم شدیم . اون موقع ها ما با لباسهای قرمز خودمون انگشت نمای مدرسه شده بودیم . چالوس هم شهر کوچیکیه . کاپیشن های قرمز توی زمستون با کلاه های قرمز با دست کش های قرمز .
دبیرای زیادی اعتراض می کردن و ما هم می گفتیم ما اردیست هستیم و اونا هم ما رو ارشاد می کردن که اردیست نباشین اصلا اردیسم چی هست ؟ و ما هم کلی براشون حرف می زدیم که اردیسم که بد نیست . فیلسوف حکیم ارد بزرگ می گه انسانیت داشته باشید مهربون باشین و شاد باشین . براشون به انگلیسی می نوشتیم Orodism چون به فارسی درست نمی تونستن تلفظ کنند خلاصه من و هستی کلی جنگیدیم و اردیست موندیم بعضی از همکلاسی ها هم اردیست شدن اما می ترسیدن قرمز پوش بشن . انجمنی سری داشتیم به اسم "اردیست های سرخ" Red Orodists یادش بخیر . همه اش 5 نفر بودیم واقعا بهترین روزهای زندگیمون بود .
هستی گفت : تصمیم داره بچه دار بشه . بهش گفتم دختر تو الان حیفی . زوده هنوز 27 سالته . چرا می خوای بچه داری کنی . اونم کلی خندید .
گفت اگر بتونه 5 خرداد میاد تولدم چالوس ( البته اگر جاده خلوت باشه چون شنبه است و مسافرای زیادی از چالوس به طرف تهران حرکت می کنند و جاده خطرناکه ) بهش گفتم خودتو اذیت نکن همین که زنگ زدی خیلی خوشحالم کرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.